پسربچه ای خردسال (3 تا 4 ساله) به اسم هوشیار قهرمان داستان است. هوشیار پسربچه ای باهوش و بازیگوش است. پدر و مادر برای آموزش و سرگرم کردن پسرشان اقدام به ساخت جعبه ای می کنند و نام آن را جعبه جورواجور می گذارند. والدین هوشیار می خواهند که با کمک جعبه جورواجور و تحریک حواس پنجگانه پسر کنجکاوشان، دنیای اطراف را به او معرفی کنند.
او قرار است در هر قسمت با یک خوراکی، حیوان یا اشیاء آشنا شود به این صورت که او ابتدا چرخ کنار جعبه را بچرخاند، تا پرده های جعبه کنار روند و سپس دکمه سفیدرا فشار می دهد تا نور داخل جعبه آرام آرام کم شود. پدر از هوشیار میخواهد چشمانش را ببندد تا بتواند بدون دیده شدن جسمی را داخل جعبه قرار دهد هوشیار دستانش را درون جعبه می برد تا با لمس کردن سفتی، نرمی، زبری و … را تشخیص دهد و همزمان احساسش را بگوید. سپس با فشردن دکمه سبز صداهای مختلفی از درون جعبه را می شنود. بعد با فشار دادن اهرم کنار جعبه متوجه سنگینی و سبکی جسم درون آن می شود. در آخر با روشن کردن چراغ و کشیدن پرده جعبه، سایه آن را می بیند. زمانی که هوشیار نمی تواند تشخیص دهد مادر یا پدر اسم آن جسم که داخل جعبه است را می گویند و آن جسم از جعبه بیرون آمده و هوشیار با آن آشنا می شود و والدین درباره آن جسم توضیحات کاملی می دهند تا هوشیار با آن آشنا شود.